حیاط خلوت من
خوش آمدید
از لابه لای کلمات دنیا
یکی نام تو را دوست می دارم
یکی واژه خوشبختی را
هر دو مرا به خنده وا می دارند
هر دو مرا به گریه می اندازند
دنیا چقدر مضحک است وقتی
از کلمات دم دستی حرف می زنم
و خنده آور تر وقتی از کلمات بزرگتر
عشق من!
این بار که از کنار من گذشتی
واژه ای تلخ بگو
تا با آن سیگاری روشن کنم
و دنیا را در دود
به پشت میز همان کافه همیشگی برگردانم
شاید داخل فنجان قهوه
تصویر تازه ای پیدا کنیم
درخت بودی
سبز
ساکت
با پرنده هایی بر شاخسار
تنها یک غلط تایپی تو را دختر کرد
غالبا تنها هستم
و آرامش کلبه ام را
چشمه و کوهسار تکمیل می کند
سر می رسند
قمقمه هایشان را پر می کنم
و می گذارم ماه بخشی از صورتم را روشن کند
پای مسافران را می بینم
و حدس می زنم
که از کدام ناحیه آمده اند
در عصرهای این پارک
من هستم
و کودکی که هر روز فرا می رسد
تا اندام تازه اش را
در جریان سرسره ها بگذارد
شاید!
شعر همین است
که من عاشق تو باشم
و تو!
با هر که میخواهی
کاش
همچون داغ آب
بر جویبار
نشانهای داشتم
حالا که این قصه به پایان میرسد
بی رودربایسی!
شما هم در قتل من دست داشتهاید
میگویم: سلام
کسی جوابم نمیدهد
پس خدانگهدار میگویم!
شاید از سر اتفاق
کسی دستهایش تکان بخورد
هرچه پیشتر میروی
افق دورتر میشود
... تو که رفتی!
ماه هم راهش را گرفت و رفت
و مسیری از مورچگان
که قیشدههای دیروز را میبرند
با تو پرندهشدن
چه آسان است
پاگیر شدهام
پاگیر مذهبی تازه
که حرمت آفتاب را لکهدار! نه
و عصمت عشق را
بی هیچ کدورتی
در رنجش عصر پنجشنبهها
میبخشد به اولین سلام
دیگر!
آدمی را دوست نمیدارم
میخواهم درخت باشم
پرندگان را
بیشتر دوست دارم
فکر میکنی
برای فریبدادن شب
چقدر باید مهربانی کرد؟
میخواهم نگاهت کنم
اما
دیرم میشود
هرگز عاشق نبوده
خطی صاف
وقتی دستهایت لرزید
و دلت لیز خورد
در رودخانهای
که ماهیهای قزل
تسلیم نمیشوند
تازه میفهمی
عاشق شدهای
گفتم:
پیامبرم!
نظر يادتون نره
نامهها را به صندوقهای پستی شما میرسانم
گفت: پس معجزه کن
معجزه کردم
روبهرویم نشسته بود
ببینم کی زود تر به این پست نظر میده؟؟؟!!
پس چرا ایستادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟زود باش..
نظرات شما عزیزان:

.gif)
Mersiiiپاسخ:
Power By:
LoxBlog.Com |